وما ادراک...؟
... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ،
أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ،
أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْس المرفوع
مانده بر دوش زمین ، رنج مسیر سفرت
آسمان هم شده با گریه ی خود نوحه گرت
سفر کوفه و دروازه ی ساعات و حلب..
چه سفرها... چه سفرها که نکرده ست سرت!
چه سفرها که نکرده ست سرت بر نیزه!
چه ستم ها که ندیده ست دو چشمان ترت
مجلس شام و تنور و طبق و تشت طلا..
چند تابوت ..که افتاده به آنها گذرت؟
کوهی از درد :سراسیمه دوان است پی ات
رودی از ناله سرازیر شده پشت سرت
راه افتاده به تشییع سرت، شهر به شهر
پابه پای تو نسیمی که شده همسفرت
...
...آه دریا ! چه گذشته ست به روزت که چنین
مانده بر دوش زمین رنج مسیر سفرت؟
مریم سقلاطونی
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۰ ساعت 10:20 توسط مصطفی
|
من تفال به غزل خواهم زد