من از تو شاکی ام آقا*
اگر بلند بگویم
این آهوها تکه پاره ام می کنند
در گوشت زمزمه می کنم:
«من از تو شاکی ام آقا!
چنگال هایم را گم و گور کرده ام
و سال هاست طعم گوشت را از یاد برده ام
هزار بار آمدم و رفتم
با چهره ی مبدّل
و هنوز دستی به سرم نکشیده ای
این گلّه های آهو
این آهوان پرتوقّع چه کرده اند
که هر بار، با دستِ پُر از پیش تو رفته اند؟
این گُرگ
این گرک بی توقع چه می کند
که هر بار با دست خالی از پیش تو می رود؟
من از تو شاکی ام آقا!»
این آهوها تکه پاره ام می کنند
در گوشت زمزمه می کنم:
«من از تو شاکی ام آقا!
چنگال هایم را گم و گور کرده ام
و سال هاست طعم گوشت را از یاد برده ام
هزار بار آمدم و رفتم
با چهره ی مبدّل
و هنوز دستی به سرم نکشیده ای
این گلّه های آهو
این آهوان پرتوقّع چه کرده اند
که هر بار، با دستِ پُر از پیش تو رفته اند؟
این گُرگ
این گرک بی توقع چه می کند
که هر بار با دست خالی از پیش تو می رود؟
من از تو شاکی ام آقا!»
و بر موج آهو می روم...
حمیدرضا شکارسری
-----------------------------------------------
*من تجربه ناموفق یک بار شکایت رو از این خونه دارم . تجربه تلخی که تبدیل به شیرین ترین خاطره زندگی ام شد به لطف کریمه اهل بیت روحی فداها
پ ن : ....
+ نوشته شده در دوشنبه نهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 13:41 توسط مصطفی
|
من تفال به غزل خواهم زد